۱۳۹۰ مهر ۴, دوشنبه

بوی ماه مهر

امروز روز اول مهرماه بود.
یعنی در اصل روز سوم مهر ماه بود ولی روز اول مهر ماه برای همه ی آحاد بود.
تابستون 90 هم بالاخره تموم شد و سال سوم دانشجویی من آغاز...
چیزی در فلسفه هست که میگه هرچیز در تضاد با مفهومی دیگر است که معنا میگیرد...
فی الواقع دوران کاری دانشگاه هم از همین حیث قابل نگرش است،
تابستون ، هرچقدر هم که بیکار باشی و همش وقت آزاد داشته باشی، یا هر چقدر هم که سرت با کارای حتی سنگین تر از دانشگاه شلوغ باشه؛ باز تابستونه و مغز به صورت پیش فرض بنابر یافته های پیشین حس خوبی نسبت به تمامی محرکهای محیطی داره...
سه ماه تابستون یکی از خاص ترین موقعیت ها توی ساله ، و این زیبایی و منحصر بفرد بودن از چیزی سرچشمه نمیگیره جز غیر قابل پیش بینی بودن اتفاقاتی که قراره بیفته توی این سه ماه و این دقیقا همون چیزیه که کل زندگی رو معنی میده....
امروز کلاس ها شروع شد، ولی ملت هم به نظر همون اندازه که از سال یک به دو تغییر کرده بودند از دو به سه هم تغییر کرده بودند
خیلی وقتا آدم فقط میفهمه یه چیزی تغییر کرده ولی نمیتونه بفهمه این تغییره خوبه یا بد فقط میدونه که یه چیزی تغییر کرده...
امیدوارم که سال خوبی باشه در مجموع...
این روزها به شدت تحت تاثیر آلبوم جدید شجریان ، مرغ خوشخوان هستم
مخصوصا قطعه چهارمضرابش که از دیروز که آلبومو خریدم بیش از 50 بار گوش کردم...
این آلبوم هم مثل غوغای عشقبازان حس بسیار خوبی داره که البته با کارهای کلاسیک استاد کاملا متفاوته....

دانشگاه شروع شد.


از نور حرف می زنم ، از نور
از جان زنده ، از نفس تازه ، از غرور .

اما در ازدحام خیابان
گم می شود صدای من و نغمه های من .

گویند این و آن :
” خود را از این تکاپوی بیهوده وارهان !
بی حاصل است این همه فریاد
در گوش های کر !
دیوانه حرف می زند از نور
با موش های کور ! “
                                                                     برای مشیری بزرگ!


یا حق!