۱۳۹۰ شهریور ۱۵, سه‌شنبه

So It Was You...


سلام
 امروز توی اتوبان که بودم بیلبوردی رو دیدم در ابعاد 5-6متر در7-8 متر که روش نوشته شده بود (سو ایت واز یو)  ویک عکس به شدت روتوش شده از یک پسره رو هم روش گذاشته بودند من اول فکر کردم احتمالا نسل جدیدی از کرم نرم کننده یا پوست برای آقایون معرفی میشه که مثلا آدم رو با قبلش غیر قابل قیاس میکنه و این تبلیغ داره پاسخ میده به وات ور یو؟! حتی رنگ چشمهای طرف رو هم عوض کرده بودند ولی من در ضلال مبین بودم! این بیلبورد ، تبلیغی بود از  یک آلبوم از موسیقی پاپ کشور ما ؛ که فکر میکنم جز اولین کارهای خواننده بود چون ابدا نمیشناسمش، این بیلبورد رو چندین بار دیگه در اندازه های شگفت انگیز توی سطح شهر دیدم به حدی که احساس میشد اگر فروشی خارق العاده هم بکنه (که ابدا به قیافه خواننده نمیخورد!) پول تبلیغش هم در نمیاد


وضع موسیقی در کشور ما قصه درازی داره که اکثرا باش آشناییم

سلاطین موسیقی مجاز کشور ما الان در سطحی ترین حالت ممکن افرادی چون محسن چاووشی ، محسن یگانه ، سیروان خسروی ، احسان خواجه امیری و امثالهم هستند
موسیقی زیر زمینی که شاید بیشتر تم موسیقی کشور رو مشخص کنه در فضایی ما بین پاپ ، راک ، جز و صد البته رپ در حال تعلیقه...
من باب مثال آسمان موسیقی پاپ کشور ما در این سی سال به قدری کم فروغ بوده که ستارگانی چون ابی و داریوش و سیاوش قمیشی همچنان بار این موسیقی را به دوش میکشند
استعداد های بی نظیری چون شادمهر عقیلی در اثر گریز از این فضا روز به روز شاهکار های دیگری در مودهای ترنس و و ریمیکس های بازاری به جامعه موسیقی عرضه میکنند!
ور در این وانفسا هر روز( سو ایت واز یو ) دیگری و پسرانی با علاقه ای شدید به چشمان رنگی و صورت های سیقلی مجوز میگرند چرا که همانطور که همگی میدانیم  صدای بانوان محرک بوده و عامل فساد است و بلاشک بازار موسیقی نیازمند جایگزین هایی است
از طرفی نگاهی که در کشور به موسیقی سنتی و ملی ما وجود داره نیز ستودنیه افرادی که به یک آلبوم اجازه درج نام انگلیسی رو میدند اجازه پخش تصویر سازهای ملی ما رو توی تلویزیون کشور نمیدندنهایت سطح برنامه سازی در این عرصه همچنان به برنامه ای نیم ساعته از شبکه چهار محدود میشه که مکررا با نماهای بسته از گل و گلدون و در بهترین حالت از خطاطی یه خطاط تبدیل به یه نماهنگ میشه ...
هنرمندان نه چندان مطرح موسیقی سنتی ما هر ساله در حال برگزاری تورهای جهانی هستند در حالی که به بزرگان موسیقی سنتی ما مجوز برگزاری کنسرت داخلی داده نمیشه و از سوی دیگر فریاد بر میاید که تهاجم فرهنگی ریشه دوانده و نواهای محلی و آیینی ما به دست فراموشی سپرده شده

یاد چندین ماه پیش افتادم همون موقع؛ جایی خبری خوندم مبنی بر اینکه مردی از جنس شقایق که گویا امیر عاملی نام دارد شعری در مذمت استاد شجریان و صدای سوخته ایشان سرود

گرچه هر کودکی هدف این نوع نوشته ها رو میدونه و بار اول هم نیست که این جور نوشته ها دیده میشه ولی این شعر به شدت روی من تاثیر گذاشت بنده اصلا صحبت در باب ویژگی ها و خدمات محمدرضا شجریان به هنر کشور رو کنار میزارم چون نیازی به توضیح نداره و من هم در اندازه توضیح اون نیستم...فقط دلم میسوزه که توی کشوری دارم زندگی میکنم که هر -عامل- یی چون امیر عاملی به خودش اجازه میده شعر بگه و هر کسی رو به فجییع ترین وضع ممکن خطاب قرار بده و  اسامی اساطیری چون شجریان و تاج و سایه رو توی شعر پستش بیاره ؛ حال اینکه هرکدام از ایشان یکی از مفاخر تاریخ هنر ایران هستند و جالبتر اینکه خبرگزاری  معلوم الحالی چون فارس که با پول مردم داره اداره میشه اونو منتشر میکنه و سراینده رو از جنس شقایق میدونه و صدای شجریان رو سوخته مینامه  ؛  ربنای شجریان رو فراموش شده میدونه ، از شاگرد های شجریان میگه (که بعد از اینکه استاد آوازشون رفته جشن گرفتند که فکر میکنم خود شاعر هم دلیل این بخش رو نمیدونه) ، در شاهکارترین بخش شعرش هنر آسمانی این بزرگواران رو با عیش احمقانه دوران سیاه جوانی خودش مقایسه میکنه و در مغز به اندازه فندقش غایت موسیقی رو  ؛ ما یتعلق به  نون و کباب و ریحون میدونه

واقعا به این موجودات اصلا چی میشه گفت؟ اصلا اسم این موجود رو با نام هنر میشه یه جا آورد؟آیا حداقلی برای وجدان و اخلاق در رسانه ما وجود نداره؟
حقیقتا به حال وضع کنونی فرهنگ و هنر و رسانه این کشور گریه هم نمیشه کرد

شجریان الان نزدیک به 60 ساله که موسیقی ملی این کشور رو زنده نگه داشته؛ زندگیش رو به معنای واقعی وقف این هنر کرده ، خیلی محدودیت ها رو به جان خریده ، برای آینده ی این درخت کهنسال چندین باغبان شایسته تربیت کرده ،افرادی چون همایون شجریان ، نوربخش ؛ عقیلی ، سرلک ، معتمدی همگی گواهی براین سبقه ی بی نظیر هستند. شجریان گرچه در روزگاری بهترین قاری قرآن کشور بوده و امروزهم بلاشک یکتا ستاره موسیقی ملی ما در جهانه ولی ما در کشورمون افرادی مثل عاملی رو میخریم که اسطوره هامون رو نابود کنیم
اگر راستش رو بخواید حتی آوردن اسم شاعر این شعر در کنار نام استاد هم صحیح نیست چون به قدری اندازه نام ها تفاوت دارند که توضیحش مثل شوخی هستش و برای همین هم هست که شجریان هیچگاه جوابی به حرکاتی حتی خیلی بزرگتر از این نداده   
البته از جنبه دیگه ای هم میشه به قضیه نگاه کرد، شاید هم من اشتباه میکنم ، کشور ما برای احیای موسیقی ملیش به آلبوم هایی این چنین و خواننده های روتوش شده نیاز داره و شاید اینجوری حتی همه هم خوشحال تر باشن
ولی وقتی این جور مسائل برامون عادی شد ، اون روزه که دیگه یواش یواش گوش ها و چشمهامون هم نمیتونن تفاوت ها رو با اون چیزی که اصله تشخیص بدن
و اون روز روز مرگ هنره

یا حق 

















خبرگزاری فارس، سروده امیرعاملی علیه محمدرضا شجریان را منتشر کرد.
در مقدمه این شعر آمده است: « در پاسخ به منافقانی که می‌خواهند با صدای سوخته‌ شجریان ، مردم ایران را تحقیر ‌کنند؛ مردمی که سرافراز و عاشقند مردمی که از جنس شقایقند.


گم شدی آوازه خوان پیر ما                       گم شدی آخر به زیر دست و پا
کرد بیگانه تو را ابزار خویش                   خود شدی تا نور حق دیوار خویش
ربنایت چون خودت از یاد رفت                    خیل شاگردان، هلا! استاد رفت
رفته‌ای از پیش ماها دور حیف                     در سر پیری شدی مغرور حیف
مطرب عهد شبابم بوده‌ای                               مزه نان و کبابم بوده‌ای
خوب می‌خواندی صدایت خوب بود               بعد تاج اصفهان مطلوب بود
میزدی چه چه برای شیخ و شاب                    با نوای تار و تنبور و رباب
هست ساز اینک ولی آواز نیست                  یک در گوشی به سویت باز نیست
تا نپیوندی عزیزم بر زوال                           کاشکی بودی مرید اعتدال
مکر آمریکا تو را منفور کرد                      زرق و برق غرب چشمت کور کرد
چونکه پیراهن دو تا شد بد شدی                  مثل آن مطرب که بد می‌زد شدی
«سایه»ات فرموده بود آوازه‌خوان                         که مرید پیردل باش و بمان
لیک ‌ای مطرب دریغا که غرور                       کرد از مردم تو را صد سال دور
وقت پیری ناز کردی با همه                           ناز را آغاز کردی با همه
ناز کم کن سوی ملت باز گرد                      کم بگو از یأس ای استاد زرد»


جوابیه  یکی از دوستداران استاد شجریان
گم نخواهد شد صدای ِ ناز من                چونکه از دل می رسد آواز من
این نه آواز من و ساز من است               این صدای سالهای میهن است
ربنا خواندم که ملت روزه بود                روزه ی دل بود و غمها می فزود
من صدای شادی این مردمم                   من خود آزادی این مردمم
حیف عمری را که جهل آمد پدید                  حیف ملت رنگ آزادی ندید
من نه پیرم آنچه را گفتی حسود                پیر راهم دان به هر بود و نبود
مطربم خواندی عزیزا ، جاهلی                   جاهلی؟ نه ،نه ،بلکه عاملی
تاج را قدرش شناسی بی خرد                 ای که خواندی ملتی را رنگ زرد؟
ملتی را گر ندیدی . مرده ای                چوب رب را بی صدا تو خورده ای
این نشان است تا روی رو به زوال               هرکه شد خارج ز مرز اهتدال
قدر "سایه" می شناسی ای عدو؟                  او که هجرت کرد از رفته بر او
سایه خورشید است در این آسمان          گرچه گفته است او مرا آوازه خوان
خانه ی من شد دل پیر و جوان                   معبد عشاق دل شد آستان
من غرور خود ز ملت یافتم                      نی به زر یا زور قدری یافتم
ناز را بازار ملت می خرد                          ملتی نامم به عزت می برد
من اگر خاشاک باشم بهتر است               بهتر از آنکس که مخدوم زر است
خادمش افسوس نادان است و بس             کی شناسد فرق زر با جمله خس
من اگر پیرم ولی مستغنیم                        بی نیاز احترامم ،دون نیم
گوشه گوشه ،نام من آواز شد                آگهی شعرت به کین ،همساز شد
جاهلا! زین بیش تو یاوه مگو                   رو ره عشق مرا ای دل بپو